- ۰ نظر
- ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۵
متن زیر متنی تحلیلی است از روند پیشرفت چین از دوره رهبری مائو ترجمه شده توسط خانم مینا جباری
یافته های مائو راجع به مسیر رشد اقتصادی چین جدید
از زمان انقلاب دموکراتیک چین، مائو توجه ویژه ای به ساختن زیر بنای اقصادی چین داشت، او عقیده داشت که پیروزی در جنگ وابسته به توسعه ی اقتصادی است. پس از تاسیس چین جدید، در مقابل اقتصادی بشدت فقیر و عقب مانده و شرایط پیچیده ی داخلی و خارجی، «مائو ز دونگ» بیش از پیش به توسعه ی اقتصادی توجه نشان داد. او بی وقفه به موضوع توسعه ی اقتصادی پرداخت و یافته های اقتصادی او مردم وحزب را در مسیر توسعه ی اقتصادی راهبری کرد. واکاوی و مرور روند تاریخی یافته های نظری مائو در باب مسیر توسعه ی اقتصادی چین برای درک نوع رشد اقتصادی چین و چگونگی محقق شدن رویای چینی ها بحث نظری بسیار پر اهمیتی است.
شاید تا کنون برای بسیاری از ما این سوال پیش آمده باشد که خط چینی چگونه به وجود آمده است و اساسا مبدا خط چینی چیست، در این مورد داستان ها و افسانه های مختلفی وجود دارد که در این بین یکی از این داستان ها از منابع مختلفی روایت شده است. خلاصه داستان جالب «سانگ جیه» توسط خانم ندا براتی ترجمه شده است.
به دلیل درخواست های فراوان علاقمندان به زبان چینی از قبیل : چطور باید این زبان را یاد بگیریم؟ در کجا میتوان زبان چینی را به طرز صحیح و حرفه ای فراگرفت؟ از کجا باید شروع کنیم؟ منابع معتبر کدامند؟ از کجا باید تهیه کرد؟ و...
برآن شدیم تا نوشته ای کوتاه در این مورد منتشر کنیم تا پاسخگوی نیاز مخاطبان باشد
متن زیر به قلم آقای رضا حیدری نگاشته شده است
یادگیری زبان چینی
با توجه به روند پرشتاب رشد کشور چین در دهه های اخیر یادگیری زبان چینی در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان مورد توجه قرار گرفته است. آموزش زبان چینی به عنوان یکی از غنی ترین و قدیمی ترین زبان های جهان، در کشور ما عمری کمتر از بیست سال دارد که اولین گروه زبان چینی در ایران بر اساس قرارداد منعقد شده مابین دانشگاه شهیدبهشتی و دانشگاه زبان های خارجی شانگهای تاسیس گردید و تاکنون نیز در این دانشگاه تدریس می شود.
翻译竞赛-半决赛
我房间的窗口
我住在楼房的顶层,我的窗户是斜的。从我的窗户往外看,能看到几栋房子和几棵树。春天我能看见小树慢慢地发芽,小鸟飞到树上跳来跳去,春雨轻轻地 打在我的窗户上。夏天我能看见蓝蓝的天,但是看不见太阳,因为我的窗户是朝北的。晚上我躺在床上也能看见星星。秋天我能看见树叶慢慢地变黄,然后慢慢地落 下来,大雁排着队往南方飞去。冬天我能看见雪花慢慢地飘下来,树啊,房子啊,地上都变成了白的。
بچه فیلی در سومین روز تولدش همراه مادرش به کنار نهر آب رفت، در آنجا یک پرنده را دید که در آسمان به این سو و آن سو پرواز می کند. بچه فیل با خود اندیشید:«اگر من هم بتونم پرواز کنم، میتونم چیزای بیشتری رو ببینم، خیلی خوب میشه !»
بچه فیل برای تمرین پرواز به بالای درخت رفت.....
«آآآآآخ»........ محکم به زمین خورد!
مار این صحنه را دید و گفت: «فیل کوچولو، هر کدوم از ما مهارت های خودمونو داریم. من نمیتونم پرواز کنم اما میتونم روی درخت بخوابم.»
شیر گفت:«منم نمیتونم پرواز کنم، اما میتونم از روی یک رودخانه عریض بپرم!»
ببر گفت:«من نمیتونم پرواز کنم،اما میتونم شنا کنم!»
پدر و مادر بچه فیل به او گفتند:«قدرت ما فیل ها زیاده و قابل مقایسه با پرنده های کوچیک نیست.»
بچه فیل هم متوجه شد و خرطوم درازش را به شکل یک قلاب درآورد و یکه تکه چوب بزرگ را به حرکت درآورد.....